جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت: بین شما کسی هست که مسلمان باشد ؟! همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد! بالاخره پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت : آری من مسلمانم جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا ! پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند ، جوان با اشاره به گله گوسفندان به پیرمرد گفت که میخواهد تمام آنها را قربانی کند و بین فقرا پخش کند و به کمک او احتیاج دارد! پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند و پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان گفت که به مسجد بازگردد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاورد ! جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید: آیا مسلمان دیگری در بین شما هست ؟! افراد حاضر در مسجد یا دیدن چاقوی خونی همه نگاهشان را به پیش نماز مسجد دوختند! پیش نماز رو به جمعیت کرد و گفت: چرا نگاه میکنید ، به عیسی مسیح قسم که با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان نمیشود !
فضیلتی
[ شنبه 94/4/13 ] [ 1:20 عصر ] [ دوم ریاضی میبد ]
[ نظر ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |